سالمندان
پیرمرد دو تا ماسک رو هم می زنه، ماسک رویی اش لک روغن گرفته، یک خطه سیاه گوشه پیشونی اش معلومه که عرقشو با پشت دستش پاک کرده و دست های ترک خورده اش هر چند معلومه خوب شسته شدن ولی هنوز سیاهی روغن موتور چین و چروکاشو پر کرده . هر روز ظهر که دارم بر می گردم منزل صندلی زهوار در رفته شو گذاشته دور از مغازه و رفت و آمد و داره آروم نهار می خوره و ماسکهاش از یک گوشش آویزونه، نگاهش خیلی غمگینه، خیره شده به خیابون و آروم غذا شو فرو می بره ... آدم های مسن رو می بینم که تمام تلاششون رو می کنن تا در امان بمونن از این بیماری یه جا تو قفسه سینه ام می سوزه ، یاد همه اون خبرهایی می افتم که لحظه به لحظه اعلام می کردند "بیشترین قربانیان کرونا سالمندان و .... " نمی دونم چرا اصرار داشتند که این تیتر رو به عنوان یک دستاورد مثبت در کشفیات شون مدام تکرار کردند، چرا نمی گفتند "عمر دست خداست و مرگ وقتی بخواد بیاد شناسنامه رو نگاه نمی کنه ... " انگاری وقتی حرف بقا وسطه اخلاق هم چرتکه دست می گیره...
- ۹۹/۱۰/۰۲