هر روز اتوبوس ها پر است از دخترانی که کیف و ظرف غذا به دست راهی محل کارشان هستند، بانوانی که تن خواب آلود کودک معصومشان را به زور حمل می کنند ، از خانه به مهد، کودکانی که بهترین ساعات روز را با غریبه هایی طی می کنند که همان طور غریبه تربیتشان می کنند و بقیه روز را با مادری که بار تنش محیط ناهنجار کار و فشار سخت کار تنهایی در خانه را به دوش می کشد (آخر مردان ما از تمدن کار کردن بیرون زن را فهمیده اند ولی کار کردن مرد در خانه را از شروط تمدن نمی دانند) هر روز روزنامه ها پر است از آگهی هایی از کارفرماهایی که فقط دختران را استخدام می کنند، دخترانی با روابط عمومی بالا!...کارفرماها ترجیح می دهند خانم ها را استخدام کنند ، به قول خودشان خانم ها سرپیچی نمی کنند ، به حقوق خیلی کم راضی اند، برایشان شاخ نمی شوند! و سایر حرف ها که نمی خواهم بهشان حتی فکر کنم .... چه کرد تمدن با ما، به نام برابری حقوق زن و مرد زنانمان را استثمار کردند ، به هیچ زنی بر نخورد این بیگاری های دردناک ، همه سکوت کردند ، با بزک چهره هایشان را رنگ می کنند تا کسی نبیند تنهایی دردناک شان را - درد زندگی کنار مردهایی که زیر بار فشار های اقتصادی مردانگی را به امانت گذاشتند پیش پدرانشان و دست زنان بزک کرده شان را گرفتند و بردند به خیابان تا همه ببینند که آنها لایق چه زیبارویانی هستند و بقیه باید از دور ببینند و حق دست زدن به آنها را ندارند و این انحصار طلبی را اسم می گذارند غیرت!- چه کردیم با زنانمان! - بیچاره ها هر روز باید آواره آرایشگاهها باشند و پزشکان پوست و زیبایی و گالری های لباس و عطر و ... - مردان آنها را همین می بینند - باید حفظشان کنند - چه دردناک است مردت نبیند شکوه پاکی روحت را و عظمت قداست تار موی سپیدی که از سالها و روزهایی حکایت می کند که به مهر گذشته است و تلاش و ایمان ... همیشه باید بزک کنی تا خود خودت را نبیند ... این چیزها را به اسم تمدن به ما تزریق کردند و ما پذیرفتیم و خم به ابرو نیاوردیم ... چه روزهای عبثی است روزهایی که می گذرد ... کودکان دیروز حالا بزرگ شده اند و حافظ تمدنی خواهند بود که ما را به بی تمدنی سوق خواهد داد
- ۰ نظر
- ۳۰ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۲۳