محرم راز

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

هر روز اتوبوس ها پر است از دخترانی که کیف و ظرف غذا به دست راهی محل کارشان هستند، بانوانی که تن خواب آلود کودک معصومشان را به زور حمل می کنند ، از خانه به مهد، کودکانی که بهترین ساعات روز را با غریبه هایی طی می کنند که همان طور غریبه تربیتشان می کنند و بقیه روز را با مادری که بار تنش محیط ناهنجار کار و فشار سخت کار تنهایی در خانه را به دوش می کشد (آخر مردان ما از تمدن کار کردن بیرون زن را فهمیده اند ولی کار کردن مرد در خانه را از شروط تمدن نمی دانند) هر روز روزنامه ها پر است از آگهی هایی از کارفرماهایی که فقط دختران را استخدام می کنند، دخترانی با روابط عمومی بالا!...کارفرماها ترجیح می دهند خانم ها را استخدام کنند ، به قول خودشان خانم ها سرپیچی نمی کنند ، به حقوق خیلی کم راضی اند، برایشان شاخ نمی شوند! و سایر حرف ها که نمی خواهم بهشان حتی فکر کنم .... چه کرد تمدن با ما، به نام برابری حقوق زن و مرد زنانمان را استثمار کردند ، به هیچ زنی بر نخورد این بیگاری های دردناک ، همه سکوت کردند ، با بزک چهره هایشان را رنگ می کنند تا کسی نبیند تنهایی دردناک شان را - درد زندگی کنار مردهایی که زیر بار فشار های اقتصادی مردانگی را به امانت گذاشتند پیش پدرانشان و دست زنان بزک کرده شان را گرفتند و بردند به خیابان تا همه ببینند که آنها لایق چه زیبارویانی هستند و بقیه باید از دور ببینند و حق دست زدن به آنها را ندارند و این انحصار طلبی را اسم می گذارند غیرت!- چه کردیم با زنانمان! - بیچاره ها هر روز باید آواره آرایشگاهها باشند و پزشکان پوست و زیبایی و گالری های لباس و عطر و ... - مردان آنها را همین می بینند - باید حفظشان کنند - چه دردناک است مردت نبیند شکوه پاکی روحت را و عظمت قداست تار موی سپیدی که از سالها و روزهایی حکایت می کند که به مهر گذشته است و تلاش و ایمان ... همیشه باید بزک کنی تا خود خودت را نبیند ... این چیزها را به اسم تمدن به ما تزریق کردند و ما پذیرفتیم و خم به ابرو نیاوردیم ... چه روزهای عبثی است روزهایی که می گذرد ... کودکان دیروز حالا بزرگ شده اند و حافظ تمدنی خواهند بود که ما را به بی تمدنی سوق خواهد داد

 

  • معصومه نیکبخت

وقتی به سیر تغییر فرهنگ مردم در این چهل سال اخیر نگاه می کنم و اینکه چطور تغییر در عرف می تواند تغییر بنیادین در عقاید و به تبع آن فرهنگ ایجاد کند می توانم نتیجه بگیرم بیشتر مردم در واقع هیچ اعتقادی ندارند، اگر عرف توانست عقیده ای را تغییر دهد، آن عقیده تقلیدی بوده بی اندیشه که نمی توان نام اعتقاد بر آن نهاد، کاش آدم ها  حتی اگر کژی پیش می گرفتند با ایمان به آن بود و اندیشه، هیچ چیز بدتر از این نیست که کسی هم رنگ جماعت شود 

  • معصومه نیکبخت

دلم گرفته است، دلم عجیب گرفته است، گویی بادهای موافق گستاخانه سر توافق ندارند،  چه خوب که زمان می گذرد 

  • معصومه نیکبخت

چند روز قبل عید کسی که ظلمی به من کرده بود چند سال پیش بهم پیام داد و خواست ببخشم اش و اینکه چکار کنه حلال اش کنم،   اون قدر ازش بیزار بودم و اونقدر سعی کرده بودم مسئله رو فراموش کنم که هیچ چیز نگفتم و برای اینکه مجبور نشم چیزی ازش ببینم گفتم دل خوری ای وجود نداشته که بخوام ببخشم، امشب داشتم فکر می کردم واقعا باید چکار می کرد که بتونم ببخشم اش، اصلا کسی که به کسی ظلمی کرده چطور می تونه جبران کنه، واقعا نمی تونست، من هم نمی تونم بگم بخشیدم فقط می تونم فراموش کنم و بار انزجار رو با خودم حمل نکنم، این طوری شاید یه روز ادعا کنم که کاملا بخشیدم، روزی که  نه زخم و نه دردی رو به یاد نیارم،  کاری که همیشه می کنم،...  فکر می کنم همه ما باید بیشتر مواظب اعمال مون باشیم، بار هایی که با خودمان به دنیایی دیگه حمل می کنیم و گاهی امکان جبران اش وجود نداره 

  • معصومه نیکبخت

فرض کنید زمانی در کودکی رویای رفتن به مریخ را تحت تاثیر کارتون ها و فیلم های کودکانه در سر می پروراندید ...سال ها بعد اگر به شما بگویند قرار است به قید قرعه یک نفر را به مریخ بفرستند شما با خود می گویید محال است که من انتخاب شوم و باز زمان می گذرد و شما ابعاد دیگری از زندگی زمینی را تجربه می کنید و بعد اگر کسی به شما بگوید آن یک نفر شمایید شاید پاسختان این باشد :"تنهایی به مریخ بروم که چه بشود " بسیاری از رویا های ما چنین سرانجامی دارند و وقتی بعد از مدت ها با آن ها روبرو می شویم با هجم بزرگی بی مفهومی مواجه می شویم و باور نمی کنیم این همان رویای ما بوده است ... زمان بی رحمانه معانی را در خود حل می کند ... گمان می کنم گاهی مفاهیم اساسی زندگی برای من به همین سرنوشت دچار شده اند

  • معصومه نیکبخت