محرم راز

بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

امروز اولین کسی بودم که خبری رو دریافت کردم - فرزند تازه متولد شده دوستم یه کروموزوم اضافه داره - یه نوع تفاوت - بهش می گیم معلولیت - خواهر شهیده و قبل بارداری اش خواهرش خواب دیده بود که برادر شهیدش بهش یه گل سفید هدیه داده - می دانستم دختره ولی ... وقتی شنیدم این خبر رو تمام لحظات بزرگ شدن برادرم که فقط از ناحیه پا معلولیت داره جلوی چشمم تداعی شد و مادرم ...امتحان سخت خداوند ... گل سفید ... بهشت را به رایگان انفاق نمی کنند ... چه بسیار چیزها که نمی خواهید ولی خیر شما در آن است ... خداوندا توان مضاعف عطا کن به بندگان خوبت را برای رسیدن به بالاترین مقامات معنوی و در آنچه در حد توان ما نیست ما را نیازمای که تو بسیار بخشنده و مهربانی

رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ

  • معصومه نیکبخت

دم دمای عید پیاده روی تو خیابون ها رو خیلی دوست دارم - شور و شوق مردم برای نو شدن برام جالبه - همه چیز در حال نو شدنه به جز خود ما - همون خود کهنه و پوسیده مون رو می پیچانیم تو لباس های پر زرق و برق و نو به امید تازه شدن- بعد نمی فهمیم چرا دلمان خیلی باز نمی شود - بعد همه این ها خودمان همان خود قبلی مانیم ... برای خرید کیف رفتم خیابان فردوسی - کیف دلخواه ام رو پیدا کردم -قدری قیمتش گران بود - کارت ام رو در آوردم ولی چهره زنی که چند متری مترو نشسته بود روی زمین و جوراب می فروخت و گریه می کرد جلو نظرم آمد ... نوشته بود با خرید یک جوراب دل ما را هم گرم کنید ... کارتم را گذاشتم توی کیفم و آمدم بیرون ... با کیف کهنه می شود سر کرد با دل کهنه نه ... دلمان که عادت کرد به حساب کتاب و زمینی شد دریغ اش می آید بخشش ... دستش را سفت فرو می کند توی جیبش تا سردش نشود و دلش می شود دل آدم برفی ... خداوند حفظ کند ما را از شر نفس طماع ... عمر آنقدر طولانی نیست که به زمین بی وفایش دل ببندیم دل را باید بست به زمینیان - گاهی از میانشان اهلی آسمان سر بر می آورند باید به آنها خدمت کرد- پرواز را باید از روی زمین آموخت تا آسمانی شد ...خداوند به همه ما کمک کند

  • معصومه نیکبخت

مدتی است که تمرکز ندارم...  افکار پریشان ذهنم را به بازی گرفته اند،  اطرافم آدمهایی زیادی بوده اند که برای من نقش سرمایه عاطفی داشته اند و در مقابل برایشان نقش دفتر خاطرات داشته ام، با خاطرات تلخ و دفتر کهنه چه می کنند!...  و الان در انزوا به این فکر می کنم که با حیات ام چه کرده ام و کجا اشتباه من بوده است و برای جبران چه باید کرد...  شریف ترین شیوه حیات همان است مهرورزان می زیند اما کسی که به این شیوه زندگی می کند باید قلب وسیع داشته باشد... ببخشد و فراموش کند...  گلیم کهنه نا مردمی ها را به دوش کشیدن توان مضاعف می خواهد و عقل ناقص!... یا باید بزرگ شد و بالا رفت که از آن بالا حقارت بزرگ ترین صخره های نا مهربانی را می توان به سخره گرفت... و یا عابری شد که بی تفاوت از کنار انسان های ضعیفی که تمنای توان ات را دارند گذشت و ندید...  مانده ام راه من باید کدام باشد...  وگرنه بعد سالها من می مانم و کوله ای از دل تنگی ها از آدمهایی که دیروز شان را فراموش کرده اند 

  • معصومه نیکبخت


آهای آدم - دلت که گرفت اشک نریز -چشمانت را ببند و  با قلبت آرام به آسمانت نگاه کن - در قلب تو وسیع تر از تمام آسمان کسی هست با تو می ماند - همیشه و همه جا .... باور داشته باش که دستان تو هرگز تنها نخواهند ماند

  • معصومه نیکبخت

بعضی ها ذاتا مهربان اند و دلسوز و فداکار - سنگ صبور خلق شده اند - به زمین خدا که نگاه می کنند دردشان درد مردم است - پای دردهای مردم می نشینند و همراه شان می شوند ناخوشی های مردم را نا خوشند و تنهایی هایشان را مونس - جنسشان با بقیه فرق می کند - از جنس بلورند زودتر می شکنند و هزار تکه می شوند - اما هر بار هر تکه شان باز یک بلور است - این جماعت کمیاب اکثرا همیشه تنهاو بی کس اند - کسی آنها را نمی بیند جز زمانی که دردی را بر دوش می کشد و همراهیی برای تحملش می خواهد - اینها هم نشین خوشی های کسی نمی شوند چون دیگران که تصوری از بذل بی منت محبت ندارند برچسب احمق به انها می دهند و در مواجهه با شادی هایشان از آنها بی نیاز اند - روزگار هرگز بر وفق مراد مردمان خوب نبوده است و کسانی که قدر خوبان زمانه را بدانند بسیار اندک اند -با تمام این تفاسیر خوبان همچنان خوب اند چون خوب بودن یک اتفاق نیست یک آرمان است

  • معصومه نیکبخت