غرق دریاییم و ما را موج دریا می کشد
ما - انسانها- ارواح علوی مقیم این سفینه سفلی – سردرگم ایم در میان هویتی که اخذ کردیم و آنچه در حقیقت هستیم – در میانه راه اسیر " کسی شدن " شدیم – یادمان رفت ما خودمان کسی بودیم – ما آینه دار همه عقول علوی، امانت دار تمام معانی الهی و هست تمام هست ها بودیم – به بند شدیم – پرندگانی مهاجر در ساحل دریای بی نهایت حکمت – پای در بند خیال – خیالاتی که بعد از مدت ها خاکی شدن رنگ و بوی ناسوتی گرفت – کسی بودیم کسی نماندیم –نفس ، این ابزار گرانقدر که رسالت داشت پرده های رنگ رنگی را نشانمان دهد از عالم خیال منحصر به خاک شد – خواستند عالم دیگری را نشانمان دهند ورای ادراکات واری حواس – محبوس حواس شدیم – محبوس ذره ذره ماهیتی که هستی ای ندارد جز به تصور خیال ما – و اینچنین انسان ، این عالم کوچک محبوس پرواز را از یاد برد و زمینی شد – باید بمیریم از این هویت مجهول تا متولد شویم باز بر آن هست که می ماند
"دشمن خویشیم و یار آنک ما را می کشد غرق دریاییم و ما را موج دریا می کشد"
- ۹۴/۱۰/۲۱