این آدمهای خاکستری
گاهی برای آدمها سنگی - سنگ که باشی با تیشه از کوه جدایت می کنند - تراشت می دهند می گذارندت یه گوشه از اتاقشان هر وقت که دلشان تنگ شد یادشان می آید هستی - بعد کنارت می نشینند و دل سیر با تو تویی که هرگز لب به شکوه نگشوده ای درد دل می کنند و تو گوش می دهی، صبور گوش می دهی - بعد یادشان می رود هستی ... تو همان سنگ بی ارزش هستی که گوشه ای از کوه جدایت کردند .... خیلی از آدمها محبت را نمی فهمند - برای محبت ات دنبال هدف اند دنبال انگیزه - فکر می کنند محبت تو باید منجر به سودی برایت شود - سودی که نمی دانند چیست - گمان می کنند که باید جلویش را بگیرند جلوی یک سو استفاده حتمی را - با خودشان می گویند آخر مگر می شود بی چشم داشتی برای کسی کاری کرد ....تو همان سنگی ... نمی دانم کار درست چیست باید باز هم سنگ بود و سکوت کرد یا باید تقلا کرد برای بی تفاوت بودن تقلا برای شبیه بودن به اکثریت ادمها- آدمهای خاکستری
- ۹۴/۰۶/۰۵