آرزوهای من
دوشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۰۸ ب.ظ
دنیا وسعتی است که تا کرانه باورهای ما گستره می شود تا انتهای امید های ما امتداد میابد و تا بی نهایت انتظار ما از رحمت حق رزاق می شود .... باور نمی کنیم که کسی هست توانا تر از همه موجودات حقیری که به آنها چشم داریم تا یادمان کنند و نزدیک تر از هر نزدیکی ، نزدیک تر از رگ گردن - تپش ممتد و خستگی نا پذیر قلب- و عاشق تر از هر آنچه از عشق در تصور ما می گنجد - .... باورهای ما رنگ خاکی را گرفته است که از وجودمان در تصور داریم ... ما او را و قدرت او را فراموش کردیم ... من خدایی دارم نزدیک و بصیر و توانا ... خطوط مرا او می خواند کلماتم را می شنود و نگاهم را می بیند و افکارم را مرور می کند و اگر نیکی بخواهم او می خواهد و وقتی دست دراز می کنم او می گیرد و آنگاه که هستم با اویم و وقتی بروم با اویم ولی تنهایی های من و رویاهای من و آرزو های من باورش ندارند .... باید قلمی برداشت و به همه رویا ها آموخت که کسی هست ورای تصورشان توانا و مهربان که انما امره ان یقول لهم کن فیکون ...
- ۹۴/۰۲/۰۷