سرزمین مردگان
جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۲۰ ب.ظ
روزهایی هست که بیش از زندگی به مرگ فکر می کنم...روزهای روزمرگی ، روزهای وحشت، روزهای .... یک روز می آید که تکه خاکی که با خود حمل می کنیم به مادرش زمین تحویل خواهیم داد ولی پیش از آن، مردن، نمردن است ... باید هر روز را مرد و روز بعد تازه متولد شد ...در این سفینه دوار فراوان اند مردمانی که هرگز قبل از مرگ نمرده اند و یا شاید بعد از یک بار مردن هرگز باز متولد نشده اند و مردگانی هستند که راه می روند، لبخند می زنند و می اندیشند ولی هرگز قبل از رفتن از این سرزمین دوباره متولد نشده اند... وقتی که دردها چون ذرات گدازان عذاب بر تو نازل می شوند و از حرارت سوزان آن گمان کردی نابود شده ای دوباره مانند ققنوس متولد شو ... همین تولد های دوباره است که به زندگی معنا می دهد وگرنه زمین تبدیل می شود به گورستان مردگانی متحرک که هنوز به آسمان چشم دارند...
- ۹۳/۱۲/۲۲