اینجا شهر است
پنجشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۴۹ ق.ظ
اینجا شهر است -آدما ، ماشین ها ، مغازه ها-یک دنیا همهمه - اینجا ادمها با اسب های اهنیشان همیشه عجله دارند - همه فکر می کنند می خواهند به قصر شاه پریانی برسند - همان قلعه های سر به فلک کشیده از فولاد و سیمان که از ان تو دیگر اسمان پیدا نیست - پرچینی ندارند که از کنارش دشت را تماشا کنند - شبها ماهتاب را نمی بینند که شبهایشان را رویایی کند -اینجا شهر است - دود تنفس می کنیم - صدای بوق و آژیر می شنویم - برای زودتر رسیدن با هم وسط غوغای بوق های ترافیک دعوا می کنیم- فریاد می زنیم - خشمگین می شویم -روز را با همین کلنجار ها شب می کنیم و ساده لوحانه اسمش را می گذاریم زندگی - نمی دانم این همه هیاهو برای چیست - راستی ما می خواهیم اینجا به کجا برسیم؟!
- ۹۱/۰۹/۰۲