تاریخ را که می نویسند نام آنهایی را پر رنگ تر می نویسند که پر رنگ تر زیسته اند و من بی رنگ زیستم - خواستم بی رنگ باشم - خواستم باشم ولی نباشم -گمنام باشم ولی آشنا - در دور هم نزدیک -خواستم بلور باشم می دانی بلور بودن سخت است گرد که می گیری کدر می شوی - اه که می کشند دوده اش چشمانت را سرخ می کند گاهی در اتش که باشی سیاه می شوی پرتت می کنند له ات می کنند - می شکنی هزار تکه می شوی -و هر کدام باز یک بلور و دوباره هرکدام یک تجربه از بلور بودن -تمام آسمان در همه هزار تکه ات هنوز پیداست -زیر طاق آسمان، آسمان را دلت جای می دهی در آب به رنگ ابی -بی رنگ - و چه رنگی است خالص تر از بی رنگ - بلور که باشی گاهی عزیزت می کنند گاهی می شوی تیله می شوی بازیچه دست کودکان -بلور که باشی هر چقدر بشکنندت باز هم بلوری
- ۰ نظر
- ۲۵ آبان ۹۱ ، ۰۱:۲۰